دلنوشته هاي من براي دخترم

رها كوچولو

دیروز گفتی مامان دیروز با اسباب بازی زدم تو سر رها کوچولو. حواسم نبود. انقدر دلم سوخت براش . رفتم سرشو بوس کردم. رها پنج ماهه ست . دختر مربی تون زینب جونه. امروز صبح ازش پرسیدم گفت راست میگه ولی اشکال نداره پیش میاد . منم معذرت خواهی کردم. قربون دختر گلم که با یه بوس عذرخواهی و پشیمونیشو بیان کرده.
29 تير 1393

گنجشك مرده

امروز من و تو از سر کار که داشتیم می اومدیم خونه  دم در نونوایی یه گنجشک کوچولو دیدیم که مرده بود پرسیدی این چی شده؟ خوابه؟ گفتم نه عزیزم مرده . فکر کنم یکی با تفنگ بادی کشته باشه. گفتی بیدار میشه؟ گفتم نه عزیزم مرده . ناراحت شدی کلی از پسره که اونو کشته عصبانی شدی. وقتی بابا اومد براش تعریف کردی و کلی آب و تاب دادی . که من و مامان انقدر دلمون براش سوووووووخت که نگو . الهی قربون خاطره تعریف کردنت . ...
25 تير 1393

زن مي تواند هر چيزي باشد

زن در یک جا می تواند بی سواد باشد در جای دیگر با دنیایی مشغله، به مدارج بالا برسد زن در یک جا می تواند خانه دار باشد در جای دیگر کارمند یک اداره معتبر دولتی زن می تواند دریده ، بی حیا و سیری ناپذیر شود در جای دیگر سربه زیر و سیراب از عشق زن می تواند وحشی و درنده خو باشد یا لطیف و با احساسات عاشقانه و شاعرانه یک زن می تواند در یک روز با یک لشکر مرد باشد یا تمام عمر سر بر یک بالش بگذارد یک زن می تواند هر چیزی باشد و این بستگی به تو دارد ای مردی که در زندگیش هستی تو در این دو راهی ها تعیین کننده هستی آنطور که من در منزل همسر، کارمند شدم، فوق لیسانس گرفتم ، به هیچ نگاهی چشم ندوختم، وقار و حیا و شرف و آبرو ا...
24 تير 1393
1